محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

فرشته زمینی

عروسی دایی جون

دیروز عروسی دایی جونی بود .......تو هم 4ماه و22روزه تو دلم هستی برای عروسی با خاله جونی رفتیم آرایشگاه........خیلی خشگل شده بودم مامانی      تو تالار همش مراقب بودم تو اذیت نشی......آروم آروم میرقصیدم....،،........چند تاعکس یادگاری هم انداختم .......،،،نمیدونم بهت خوش گذشت یا نه.......ولی ب مامانی ک حسابی خوش گذشت       ایشالله عروسی گل پسرم ...
27 شهريور 1392

اولین تکونای نی نی

وروجک من امروز عصر اولین تکوناتو  احساس کردم .....مث زدن نبض می موند...،.شک داشتم تکون خوردی یا ن     شب داشتم پماد میزدم،باباجونی هم پیشم درازکشیده بود ک یهو شروع کردی ب شیطنت....ی بار...دوبار....بارسوم تکونت اونقدشدید بود ک ازجاپریدمو منم همراهت تکون خوردم الهی قربون ورجه وورجه رفتنت برم من خیلی خوشحالم .......دیگه میتونم احساست کنم     تشکیل قلب و کامل شدن پسری   ...
22 شهريور 1392

اومدن نی نی تو دل مامانی

دقیقاروز چهارم اردیبهشت92 بود ک اومدی تو دلم عزیزم .....ی علامتایی داشتم مث سرگیجه وتبخال ک تاحالاسابقه نداشت اون روزمادرجون مامانیوبرده بودم دکتر .......ازپله ها ک میخواستم ردشم خیلی مراقب بودم آخه هنوز پری نشده بودم.تو راه برگشت ب دایی جونی گفتم کنار ی داروخانه نگه داره......رفتم داخلو ی بی بی چک گرفتم بعد ک اومدم خونه با باباجونی تستوامتحان کردیم.......واااااااای خدای من دوتاخط ینی مثبت ینی ی نی نی تودلم اشک‌هردوتامون دراومده بود .....سرازپانمیشناختیم ........واسه اطمینان عصری دوباره رفتم آزمایش دادم نیم ساعته جواب میدادن.......خدای من بازم مثبت بود.......نمیدونی بابایی چ ذوقی کرد .......داشت بال در میاورد،درو واسم بازمیکرد ا...
4 ارديبهشت 1392
1