محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

فرشته زمینی

ادامه سیسمونی

عزیز مامان،پسری مامان دو روزپیش تخت وکمدتو آوردیم خونه،خیلی قشنگ شده....مبارکت باشه امیدوارم وقتی بزرگ شدی خوشت بیاد.....   ...
21 آبان 1392

مراسم شیرخوارگان

عسل مامان فردا دارم میرم مراسم شیرخوارگان علی اصغر......ایشالله صحیح وسالم بدنیابیای،سال دیگه واست لباس بخرم بپوشم تنت باهم بریم. الهی آمین خدایاخودت مواظب گل پسرم باش ...
18 آبان 1392

سیسمونی

جیگرطلا مامانی دلش واست ی ذره شده.....قربون تکون خوردنت برم من ......دوست دارم سالم وصالح ب دنیا بیای تورو توبغلم بگیرم تا آروم شم دیروز با بابایی وخاله جونی رفتیم واست سیسمونی خریدیم....موقع خرید خیلی آروم بودی تخت و کمدت رو هم سفارش دادیم.....چند روز دیگه حاضرمیشه . وقتی اومدیم خونه تموم وسیله هاتو بوسه بارون کردم . بعداز دوشب بیخوابی دیشب راحت خوابیدم تو هم اصلا اذیتم نکردی مامانی عاشقته........       ...
7 آبان 1392

عروسی دایی جون

دیروز عروسی دایی جونی بود .......تو هم 4ماه و22روزه تو دلم هستی برای عروسی با خاله جونی رفتیم آرایشگاه........خیلی خشگل شده بودم مامانی      تو تالار همش مراقب بودم تو اذیت نشی......آروم آروم میرقصیدم....،،........چند تاعکس یادگاری هم انداختم .......،،،نمیدونم بهت خوش گذشت یا نه.......ولی ب مامانی ک حسابی خوش گذشت       ایشالله عروسی گل پسرم ...
27 شهريور 1392

اولین تکونای نی نی

وروجک من امروز عصر اولین تکوناتو  احساس کردم .....مث زدن نبض می موند...،.شک داشتم تکون خوردی یا ن     شب داشتم پماد میزدم،باباجونی هم پیشم درازکشیده بود ک یهو شروع کردی ب شیطنت....ی بار...دوبار....بارسوم تکونت اونقدشدید بود ک ازجاپریدمو منم همراهت تکون خوردم الهی قربون ورجه وورجه رفتنت برم من خیلی خوشحالم .......دیگه میتونم احساست کنم     تشکیل قلب و کامل شدن پسری   ...
22 شهريور 1392

اومدن نی نی تو دل مامانی

دقیقاروز چهارم اردیبهشت92 بود ک اومدی تو دلم عزیزم .....ی علامتایی داشتم مث سرگیجه وتبخال ک تاحالاسابقه نداشت اون روزمادرجون مامانیوبرده بودم دکتر .......ازپله ها ک میخواستم ردشم خیلی مراقب بودم آخه هنوز پری نشده بودم.تو راه برگشت ب دایی جونی گفتم کنار ی داروخانه نگه داره......رفتم داخلو ی بی بی چک گرفتم بعد ک اومدم خونه با باباجونی تستوامتحان کردیم.......واااااااای خدای من دوتاخط ینی مثبت ینی ی نی نی تودلم اشک‌هردوتامون دراومده بود .....سرازپانمیشناختیم ........واسه اطمینان عصری دوباره رفتم آزمایش دادم نیم ساعته جواب میدادن.......خدای من بازم مثبت بود.......نمیدونی بابایی چ ذوقی کرد .......داشت بال در میاورد،درو واسم بازمیکرد ا...
4 ارديبهشت 1392